بار الها....

بارالها...
از كوي تو بيرون نشود پاي خيالمنكند فرق به حالم
چه براني،چه بخواني
... چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني
... نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهي
+ نوشته شده در دوشنبه هفتم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 17:57 توسط Yalda Biyavar
|